دود از کنده بلند میشود؛ تأملی بر مدیریت جدید کشت و صنعت مغان
کشتوصنعت مغان باید شانسش به احیا و بالندگی را با آقای قاسم محمدی امتحان کند و ما نیز به اندازۀ قلم و به توانایی قدممان در کنارشان باشیم.
جمشید کریمی_ خبرگزاری موج؛ دنیای رسانه، دنیای شگفتیهاست. اخیرا در کتاب فلسفۀ ارتباطات کنستانتین بودوریس مطلبی خواندم که به نوعی آن را در پیوند با یادداشت امروزم میبینم برای همین عیناً نقل قول میکنم: «افلاطون هنگام ارزیابی شایستگیهای نسبی نگارش_تناسب و عدم تناسبش با اهداف معین_ در رسالۀ فایدروس به این نتیجه میرسد که نگارش برای تعلیم یعنی برای انتقال معرفت مناسب نیست بلکه فایدهاش در ایجاد مجموعهای از کمکها به حفظیات یا تقویت حافظه محدود میشود و بدین ترتیب یادآوری معرفت و دانش را تسهیل میکند.»
رسانه را یکی از ارکان دموکراسی میدانند و مأموریتش هم در جهت همین هدف ارزیابی میشود. رسانه اشکال گوناگون و گسترۀ زیادی دارد که به صنعت رسانه معروف است. وقتی سخن از هنر برای هنر به میان میآید ذهن خلاق صنعت رسانه در اذهان تداعی میشود.
ناگفته پیداست که صنعت رسانه در حوزۀ تصویر و صدا هم به لحاظ فلسفۀ وجودی و هم به لحاظ تکنیکال، واجد عنوان هنری میشود؛ اما در حوزۀ متن و نگارش، اوضاع کمی متفاوت و پیچیده است که من از این نقل قول از افلاطون مدد جسته و سعی میکنم خیلی خلاصه و روشن بیانش کنم.
مسئله این نیست که نویسندۀ رسانهای چه چیزی مینویسد بلکه ایناست که مخاطب چه میخواهد و چه انتظار دارد. یک روزنامهنگار یا خبرنگار یا تحلیلگر رسانهای در حوزۀ مأموریتش در خصوص مسائل روز مطلبی مینویسد. اینجا دقیقاً همانجاییست که یک متن رسانهای عنوان هنر به خود میگیرد برای اینکه چطور و چگونه باید بنویسد که درست باشد، درست فهمیده شود، سوگیری نداشته باشد، به مذاق مخاطب خوش آید، ضد نیروهای اجتماعی نباشد، اتهامات رنگارنگی متوجه نویسنده نباشد و دهها فاکتور نامتقارن و متضاد دیگری که باید یکجا جمع شود تا هدف آن نوشته تأمین شود و متن رسانهای از این جهت تمام عناصر هنر از قبیل؛ خلاقیت، ذوق، بینش، دانش و مؤلفههای دیگری باید در خود داشته باشد که بتواند مأموریتش را به سرانجام برساند.
چند روز پیش با چندتن از اصحاب رسانه گپوگفت دوستانهای داشتیم و در باب مسائل اجتماعی روزمره گفتگو میکردیم. یکی از مسائل روز تغییراتی بود که در مدیریت کشت و صنعت مغان اتفاق افتاده و آقای دکتر قاسم محمدی بهعنوان مدیرعامل جدید کشت و صنعت مغان منصوب شده بود.
گفتگو در خصوص عزل و نصبها، همواره پای ثابت گفتگوهای روزمرۀ عامۀ مردم علیالخصوص اصحاب رسانه بوده است؛ اما ما حسب وظیفۀ ذاتی باید به این موضوع میپرداختیم. در بین جمع من بیشترین اشنایی را با مدیرعامل جدید داشتم به لحاظ اینکه سالها همکار رسانهای بوده و بنده نیز افتخار نمایندگی نشریه وی در منطقه بوده ام. کلیدیترین سؤال در این مواقع همیشه این بوده است که موضع ما در قبال مدیر جدید چه باید باشد؛ اما در این گفتگوی ما دوستان حاضر نظر مرا در خصوص مدیرعامل جدید پرسیدند. سؤالهای فرعی مختلفی در ذیل این سؤالشان پرسیدند که من از شمارش آنها میگذرم که این یادداشت را طولانی نکنم و به دیدگاهی که به آن معتقد بودم با دوستانم در میان گذاشتم و در اینجا نیز با خوانندگان عزیز این یادداشت به اشتراک میگذارم.
سخن عبثی است که ادعا کنم در حرفۀ خودم تاکنون خطا و اشتباهی نداشتهام ازیرا که بنی آدم بهویژه انسان رسانهای مصون از خطا نیست و در مسیر تکاملیاش به پختگی لازم و داوری درست و اصطلاحاً به عاملیت محاطی دست پیدا میکند و تأثیر اجتماعیاش به ظهور میرسد. تجربۀ سه دهه فعالیت رسانهای به من میگوید سوابق موفق مدیریتی و اجرایی یک فرد در ارزیابی ایشان برای تصدی یک پست متفاوت از وابستگیهای جناحی ایشان است. یک مدیر میدانی که آستینهایش همیشه بالا بوده و با کارش زندگی میکند، غریب و بعید به نظر میرسد که بهخاطر طوفانهای سیاسی و اجتماعی یا وابستگیهای حزبیاش عِرقش به کارش را از دست داده و دست از کار بکشد یا طوری کار کند که برای بر دوش مردم باشد.
گفتم من دکتر قاسم محمدی را یک مدیر میدانی میدانم که هرکجا در جای درستش قرار گرفته بهترین مدیریت را به نمایش گذاشته است و جای درست دکتر محمدی حوزۀ کشاورزی و جایی مانند کشتوصنعت مغان است که هم تخصصشان است و هم سالیان زیادی و در ردههای مختلف مدیریتی و اجراییاش کار کردهاند و مهمتر از همۀ اینها کشاورز زادهای هستند که زمین و آب و درخت برایشان مقدس است. گفتم کسی که مدیریتی را در بخش کشاورزی بر عهده میگیرد پیش از آنکه بخواهد بداند کشاورزی چیست و چه باید بکند باید بداند کشاورز کیست و چگونه باید او را در کنار کشاورزی ببیند و از زمانی که من یادم میآید کشت و صنعت مغان مدیران درجۀ یک و عالیرتبهای را به خود دیده است، اما هیچکدام آنها هیچ مواجههای با کشاورز نداشتهاند و این را نه بهعنوان اهالی رسانه بلکه به اعتبار اینکه پدر مرحومم و برادر بزرگوارم بازنشستۀ کشت و صنعت بود بهعنوان عضوی از خانوادۀ کشت و صنعت میگویم.
سؤال دوستان این بود که اگر موضع ما در قبال مدیریت جدید، حمایتی و یاریگرانه باشد و ایشان نتوانند به درستی عمل کنند آنوقت تکلیف ما چیست. گفتم اولاً پیشداوری سلبی در مورد کسی که کارنامۀ قابل قبول مدیریتی داشته است چندان منصفانه بهنظر نمیرسد و تکلیف قانونی و شرعی ما در این فقره اصل ۳۷ قانون اساسی و اَصالةالبرائَۀ فقهی است که اصل اتهامی را مذموم میداند از آن گذشته تکلیف من بهعنوان یک شخص حقیقی و رسانهای روشن است. من معتقدم انتخاب جناب دکتر محمدی به مدیریت کشت و صنعت مغان یک انتخاب حرفهای است و بر اساس همین باورم حمایت از ایشان را تکلیف خودم میدانم و دستم را به سویشان دراز تحلیلگر تکنیکال بورس کرده و هر کمکی که از عهدهام بر بیاید دریغ نخواهم کرد و هرکجا که بخواهند و دستم برسد دستشان را خواهم گرفت چرا که قاسم محمدی از جنس همین مردم بوده و با بال همین مردم پرواز کرده است و وقتی فرود میآید آشیانهاش را خوب میشناسد و اکنون در آشیانهاش فرود آمده است.
ماحصل گفتگوی ما هرچند که انتقاداتی به میان آورد؛ اما به این اتفاق نظر رسیدیم که «دود از کنده بلند میشود» و کشتوصنعت مغان باید شانسش به احیا و بالندگی را با جناب دکتر قاسم محمدی امتحان کند و ما نیز به اندازۀ قلم و به توانایی قدممان در کنارشان باشیم.
به امید روزی که درخشش این نهاد بزرگ اقتصادی کشور را با دکتر قاسم محمدی جشن بگیریم.
دود از کنده بلند میشود؛ تأملی بر مدیریت جدید کشت و صنعت مغان
کشتوصنعت مغان باید شانسش به احیا و بالندگی را با آقای قاسم محمدی امتحان کند و ما نیز به اندازۀ قلم و به توانایی قدممان در کنارشان باشیم.
جمشید کریمی_ خبرگزاری موج؛ دنیای رسانه، دنیای شگفتیهاست. اخیرا در کتاب فلسفۀ ارتباطات کنستانتین بودوریس مطلبی خواندم که به نوعی آن را در پیوند با یادداشت امروزم میبینم برای همین عیناً نقل قول میکنم: «افلاطون هنگام ارزیابی شایستگیهای نسبی نگارش_تناسب و عدم تناسبش با اهداف معین_ در رسالۀ فایدروس به این نتیجه میرسد که نگارش برای تعلیم یعنی برای انتقال معرفت مناسب نیست بلکه فایدهاش در ایجاد مجموعهای از کمکها به حفظیات یا تقویت حافظه محدود میشود و بدین ترتیب یادآوری معرفت و دانش را تسهیل میکند.»
رسانه را یکی از ارکان دموکراسی میدانند و مأموریتش هم در جهت همین هدف ارزیابی میشود. رسانه اشکال گوناگون و گسترۀ زیادی دارد که به صنعت رسانه معروف است. وقتی سخن از هنر برای هنر به میان میآید ذهن خلاق صنعت رسانه در اذهان تداعی میشود.
ناگفته پیداست که صنعت رسانه در حوزۀ تصویر و صدا هم به لحاظ فلسفۀ وجودی و هم به لحاظ تکنیکال، واجد عنوان هنری میشود؛ اما در حوزۀ متن و نگارش، اوضاع کمی متفاوت و پیچیده است که من از این نقل قول از افلاطون مدد جسته و سعی میکنم خیلی خلاصه و روشن بیانش کنم.
مسئله این نیست که نویسندۀ رسانهای چه چیزی مینویسد بلکه ایناست که مخاطب چه میخواهد و چه انتظار دارد. یک روزنامهنگار یا خبرنگار یا تحلیلگر رسانهای در حوزۀ مأموریتش در خصوص مسائل تحلیلگر تکنیکال بورس روز مطلبی مینویسد. اینجا دقیقاً همانجاییست که یک متن رسانهای عنوان هنر به خود میگیرد برای اینکه چطور و چگونه باید بنویسد که درست باشد، درست فهمیده شود، سوگیری نداشته باشد، به مذاق مخاطب خوش آید، ضد نیروهای اجتماعی نباشد، اتهامات رنگارنگی متوجه نویسنده نباشد و دهها فاکتور نامتقارن و متضاد دیگری که باید یکجا جمع شود تا هدف آن نوشته تأمین شود و متن رسانهای از این جهت تمام عناصر هنر از قبیل؛ خلاقیت، ذوق، بینش، دانش و مؤلفههای دیگری باید در خود داشته باشد که بتواند مأموریتش را به سرانجام برساند.
چند روز پیش با چندتن از اصحاب رسانه گپوگفت دوستانهای داشتیم و در باب مسائل اجتماعی روزمره گفتگو میکردیم. یکی از مسائل روز تغییراتی بود که در مدیریت کشت و صنعت مغان اتفاق افتاده و آقای دکتر قاسم محمدی بهعنوان مدیرعامل جدید کشت و صنعت مغان منصوب شده بود.
گفتگو در خصوص عزل و نصبها، همواره پای ثابت گفتگوهای روزمرۀ عامۀ مردم علیالخصوص اصحاب رسانه بوده است؛ اما ما حسب وظیفۀ ذاتی باید به این موضوع میپرداختیم. در بین جمع من بیشترین اشنایی را با مدیرعامل جدید داشتم به لحاظ اینکه سالها همکار رسانهای بوده و بنده نیز افتخار نمایندگی نشریه وی در منطقه بوده ام. کلیدیترین سؤال در این مواقع همیشه این بوده است که موضع تحلیلگر تکنیکال بورس ما در قبال مدیر جدید چه باید باشد؛ اما در این گفتگوی ما دوستان حاضر نظر مرا در خصوص مدیرعامل جدید پرسیدند. سؤالهای فرعی مختلفی در ذیل این سؤالشان پرسیدند که من از شمارش آنها میگذرم که این یادداشت را طولانی نکنم و به دیدگاهی که به آن معتقد بودم با دوستانم در میان گذاشتم و در اینجا نیز با خوانندگان عزیز این یادداشت به اشتراک میگذارم.
سخن عبثی است که ادعا کنم در حرفۀ خودم تاکنون خطا و اشتباهی نداشتهام ازیرا که بنی آدم بهویژه انسان رسانهای مصون از خطا نیست و در مسیر تکاملیاش به پختگی لازم و داوری درست و اصطلاحاً به عاملیت محاطی دست پیدا میکند و تأثیر اجتماعیاش به ظهور میرسد. تجربۀ سه دهه فعالیت رسانهای به من میگوید سوابق موفق مدیریتی و اجرایی یک فرد در ارزیابی ایشان برای تصدی یک پست متفاوت از وابستگیهای جناحی ایشان است. یک مدیر میدانی که آستینهایش همیشه بالا بوده و با کارش زندگی میکند، غریب و بعید به نظر میرسد که بهخاطر طوفانهای سیاسی و اجتماعی یا وابستگیهای حزبیاش عِرقش به کارش را از دست داده و دست از کار بکشد یا طوری کار کند که برای بر دوش مردم باشد.
گفتم من دکتر قاسم محمدی را یک مدیر میدانی میدانم که هرکجا در جای درستش قرار گرفته بهترین مدیریت را به نمایش گذاشته است و جای درست دکتر محمدی حوزۀ کشاورزی و جایی مانند کشتوصنعت مغان است که هم تخصصشان است و هم سالیان زیادی و در ردههای مختلف مدیریتی و اجراییاش کار کردهاند و مهمتر از همۀ اینها کشاورز زادهای هستند که زمین و آب و درخت برایشان مقدس است. گفتم کسی که مدیریتی را در بخش کشاورزی بر عهده میگیرد پیش از آنکه بخواهد بداند کشاورزی چیست و چه باید بکند باید بداند کشاورز کیست و چگونه باید او را در کنار کشاورزی ببیند و از زمانی که من یادم میآید کشت و صنعت مغان مدیران درجۀ یک و عالیرتبهای را به خود دیده است، اما هیچکدام آنها هیچ مواجههای با کشاورز نداشتهاند و این را نه بهعنوان اهالی رسانه بلکه به اعتبار اینکه پدر مرحومم و برادر بزرگوارم بازنشستۀ کشت و صنعت بود بهعنوان عضوی از خانوادۀ کشت و صنعت میگویم.
سؤال دوستان این بود که اگر موضع ما در قبال مدیریت جدید، حمایتی و یاریگرانه باشد و ایشان نتوانند به درستی عمل کنند آنوقت تکلیف ما چیست. گفتم اولاً پیشداوری سلبی در مورد کسی که کارنامۀ قابل قبول مدیریتی داشته است چندان منصفانه بهنظر نمیرسد و تکلیف قانونی و شرعی ما در این فقره اصل ۳۷ قانون اساسی و اَصالةالبرائَۀ فقهی است که اصل اتهامی را مذموم میداند از آن گذشته تکلیف من بهعنوان یک شخص حقیقی و رسانهای روشن است. من معتقدم انتخاب جناب دکتر محمدی به مدیریت کشت و صنعت مغان یک انتخاب حرفهای است و بر اساس همین باورم حمایت از ایشان را تکلیف خودم میدانم و دستم را به سویشان دراز کرده و هر کمکی که از عهدهام بر بیاید دریغ نخواهم کرد و هرکجا که بخواهند و دستم برسد تحلیلگر تکنیکال بورس دستشان را خواهم گرفت چرا که قاسم محمدی از جنس همین مردم بوده و با بال همین مردم پرواز کرده است و وقتی فرود میآید آشیانهاش را خوب میشناسد و اکنون در آشیانهاش فرود آمده است.
ماحصل گفتگوی ما هرچند که انتقاداتی به میان آورد؛ اما به این اتفاق نظر رسیدیم که «دود از کنده بلند میشود» و کشتوصنعت مغان باید شانسش به احیا و بالندگی را با جناب دکتر قاسم محمدی امتحان کند و ما نیز به اندازۀ قلم و به توانایی قدممان در کنارشان باشیم.
به امید روزی که درخشش این نهاد بزرگ اقتصادی کشور را با دکتر قاسم محمدی جشن بگیریم.
از نفس افتاده
ساعت24- مرگ فیلمساز و از پیشگامان جنبش سینمایی موج نو فرانسه، ژان لوک گدار حتی در 91سالگی هم باورپذیر نیست. کارگردان و فیلمنامهنویسی با کارنامهای پربار و متنوع که الهامبخش بسیاری از فیلمسازان در سراسر جهان شد. تسلط کامل او بر قواعد سینمای کلاسیک ازجمله ویژگیهایی بود که او را از دیگر فیلمسازان متمایز میکرد. بیشک او از مهمترین فیلمسازان مؤلف سینمای مدرن دنیا است. گدار در جایی درباره چرایی فیلمساز شدنش میگوید: «من در یک خانواده بورژوا بزرگ شدم و یک روز از آنجا فرار کردم؛ اما به جای رفتن به مسیر ماریجوانا و الاسدی، فیلمسازی را انتخاب کردم. آن هنگام بود که متوجه شدم دنیای سینما، بیشتر از هر خانوادهای بورژواست».
در دهه ۱۹۵۰ گدار چندین فیلم کوتاه داستانی ساخت. نخستین فیلم بلند داستانی گدار، فیلم جریانساز «از نفس افتاده» بود که بر پایه داستانی از تروفو که کار اصلی پرداخت داستانی آن را کارگردان بزرگ ژان پیر ملویل برعهده داشت، ساخته شد. «تحقیر»، «یک زن یک زن است»، «پی یرو خله»، «دو سه چیزی که از او میدانم»، «تعطیلات آخر هفته» و «چینی» فیلمهایی که هریک جهانبینی خاص گدار را به نمایش میگذاشت. «کتاب تصویر» آخرین اثر سینمایی او موفق به دریافت جایزه نخل افتخاری کن شد.
یاشار نورایی، منتقد سینما، یکی از مقاطع مهم زندگی گدار را زمانی میداند که بهعنوان تحلیلگر و منتقد به سینما نگاه میکرد. نورایی به «شرق» میگوید: «او در مقام منتقد طوری به سینما نگاه میکرد تا بتواند راهکاری نسبت به سینمای فرانسه ارائه بدهد تا از چارچوبهای قبلی که به نظر میرسید برایشان کهنه شده، خارج شوند و شکل جدیدی از سینما را تجربه کنند و فیلمهای مهمتری بسازند یا دستکم فیلمهایی بسازند که ارادت خودشان را به سینمای نابی که مد نظر داشتند که عمدتا فیلمهای آمریکایی بود، ابراز کنند».
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «مقطع مهم دیگر در طول زندگی گدار مربوط به زمانی است که تجربههای تحلیلگر تکنیکال بورس ابتدایی خودش را در سینما داشت و طبیعی است که به دلیل پشتوانه ذهنی یا شاید به دلیل دانشی که از فیلمدیدن حاصل کرده بود و زمان زیادی را صرف تماشا و تحلیل سینما کرد، فکر کرد که عملا قواعد سینما را میتواند از نو بنیان کند. طبیعی است که بسیاری از مواردی که امروز بدیهی شده، بهخصوص درباره مونتاژ و تدوین، مدیون «از نفس افتاده» گدار است. او حتی نگرش ما درباره مفهوم زمان در سینما را هم تغییر داد».
نورایی ادامه داد: «به نظر من او بیش از هر چیز مروج نوعی از سینما است که در عین اینکه بهشدت کمینهگرا است؛ اما دارای بیانی قوی است و صراحت لهجه دارد. در فیلم های او یک نوع موضعگیری میبینیم که معمولا در سینمای داستانگو بهویژه وقتی عنصر سرگرمکنندگی آن تقویت شده باشد، معمولا از آن پرهیز میکنند. اینکه در یک فیلم موضع اجتماعی و سیاسی صریح داشته باشی یا حتی بهعنوان یک بیانیه در فیلم استفاده کنید، اتفاقی کمنظیر است که گدار همه این موارد را عادی کرد و نشان داد فیلم در عین اینکه میتواند یک ابراز سیاسی باشد، در حد یک بیانیه تقلیل یا ارتقا پیدا میکند و میتواند سرگرمکننده و جذاب هم باشد. البته به نظر من تجربههای اخیر او فیلمهایی از جنس پایان تاریخ سینما است. همانطور که خودش هم احساس میکرد سینما به حدی از تکامل رسیده و شاید در سراشیبی نزول قرار گرفته است و امکان این را ندارد که دیگر تجربهای کرد. برای همین میبینید حتی اگر برای جلب تماشاگر به سینمای سهبعدی رو میآوردند، گدار هم عملا یکی از فیلمهای آخرش را سهبعدی میسازد. این تجربه گدار به این دلیل نیست که سعی دارد از این امکان و پدیده نو استفاده کند؛ بلکه به نظر من به دنبال این است تا بگوید سینما یک هنر مفهومی است که میتواند تأثیرگذار باشد و عناصر تکنیکال فنی، عنصری ثانویه محسوب میشوند. با مرگ گدار یکی ازغولهای سینما را از دست دادیم. فردی که سینما را متحول کرد و خوشبختانه خوب عمر کرد و در سن بالا هم نوجوییاش را از دست نداد و تا 91سالگی کماکان جوان ماند. او بیتردید امیدبخش فیلمسازان مختلفی بوده و خواهد بود و نشان داد با محدودترین عناصر میتوان تجربههای درخشان داشت و راهگشا بود».
از نفس افتاده
ساعت24- مرگ فیلمساز و از پیشگامان جنبش سینمایی موج نو فرانسه، ژان لوک گدار حتی در 91سالگی هم باورپذیر نیست. کارگردان و فیلمنامهنویسی با کارنامهای پربار و متنوع که الهامبخش بسیاری از فیلمسازان در سراسر جهان شد. تسلط کامل او بر قواعد سینمای کلاسیک ازجمله ویژگیهایی بود که او را از دیگر فیلمسازان متمایز میکرد. بیشک او از مهمترین فیلمسازان مؤلف سینمای مدرن دنیا است. گدار در جایی درباره چرایی فیلمساز شدنش میگوید: «من در یک خانواده بورژوا بزرگ شدم و یک روز از آنجا فرار کردم؛ اما به جای رفتن به مسیر ماریجوانا و الاسدی، فیلمسازی را انتخاب کردم. آن هنگام بود که متوجه شدم دنیای سینما، بیشتر از هر خانوادهای بورژواست».
در دهه ۱۹۵۰ گدار چندین فیلم کوتاه داستانی ساخت. نخستین فیلم بلند داستانی گدار، فیلم جریانساز «از نفس افتاده» بود که بر پایه داستانی از تروفو که کار اصلی پرداخت داستانی آن را کارگردان بزرگ ژان پیر ملویل برعهده داشت، ساخته شد. «تحقیر»، «یک زن یک زن است»، «پی یرو خله»، «دو سه چیزی که از او میدانم»، «تعطیلات آخر هفته» و «چینی» فیلمهایی که هریک جهانبینی خاص گدار را به نمایش میگذاشت. «کتاب تصویر» آخرین اثر سینمایی او موفق به دریافت جایزه نخل افتخاری کن شد.
یاشار نورایی، منتقد سینما، یکی از مقاطع مهم زندگی گدار را زمانی میداند که بهعنوان تحلیلگر و منتقد به سینما نگاه میکرد. نورایی به «شرق» میگوید: «او در مقام منتقد طوری به سینما نگاه میکرد تا بتواند راهکاری نسبت به سینمای فرانسه ارائه بدهد تا از چارچوبهای قبلی که به نظر میرسید برایشان کهنه شده، خارج شوند و شکل جدیدی از سینما را تجربه کنند و فیلمهای مهمتری بسازند یا دستکم فیلمهایی بسازند که ارادت خودشان را به سینمای نابی که مد نظر داشتند که عمدتا فیلمهای آمریکایی بود، ابراز کنند».
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «مقطع مهم دیگر در طول زندگی گدار مربوط به زمانی است که تجربههای ابتدایی خودش را در سینما داشت و طبیعی است که به دلیل پشتوانه ذهنی یا شاید به دلیل دانشی که از فیلمدیدن حاصل کرده بود و زمان زیادی را صرف تماشا و تحلیل سینما کرد، فکر کرد که عملا قواعد سینما را میتواند از نو بنیان کند. طبیعی است که بسیاری از مواردی که امروز بدیهی شده، بهخصوص درباره مونتاژ و تدوین، مدیون «از نفس افتاده» گدار است. او حتی نگرش ما درباره مفهوم زمان در سینما را هم تغییر داد».
نورایی ادامه داد: «به نظر من او بیش از هر چیز مروج نوعی از سینما است که در عین اینکه بهشدت کمینهگرا است؛ اما دارای بیانی قوی است و صراحت لهجه دارد. در فیلم های او یک نوع موضعگیری میبینیم که معمولا در سینمای داستانگو بهویژه وقتی عنصر سرگرمکنندگی آن تقویت شده باشد، معمولا از آن پرهیز میکنند. اینکه در یک فیلم موضع اجتماعی و سیاسی صریح داشته باشی یا حتی بهعنوان یک بیانیه در فیلم استفاده کنید، اتفاقی کمنظیر است که گدار همه این موارد را عادی کرد و نشان داد فیلم در عین اینکه میتواند یک ابراز سیاسی باشد، در حد یک بیانیه تقلیل یا ارتقا پیدا میکند و میتواند سرگرمکننده و جذاب هم باشد. البته به نظر من تجربههای اخیر او فیلمهایی از جنس پایان تاریخ سینما است. همانطور که خودش هم احساس میکرد سینما به حدی از تکامل رسیده و شاید در سراشیبی نزول قرار گرفته است و امکان این را ندارد که دیگر تجربهای کرد. برای همین میبینید حتی اگر برای جلب تماشاگر به سینمای سهبعدی رو میآوردند، گدار هم عملا یکی از فیلمهای آخرش را سهبعدی میسازد. این تجربه گدار به این دلیل نیست که سعی دارد از این امکان و پدیده نو استفاده کند؛ بلکه به نظر من به دنبال این است تا بگوید سینما یک هنر مفهومی است که میتواند تأثیرگذار باشد و عناصر تکنیکال فنی، عنصری ثانویه محسوب میشوند. با مرگ گدار یکی ازغولهای سینما را از دست دادیم. فردی که سینما را متحول کرد و خوشبختانه خوب عمر کرد و در سن بالا هم نوجوییاش را از دست نداد و تا 91سالگی کماکان جوان ماند. او بیتردید امیدبخش فیلمسازان مختلفی بوده و خواهد بود و نشان داد با محدودترین عناصر میتوان تجربههای درخشان داشت و راهگشا بود».
دیدگاه شما